یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

خودت را دوست بدار , و کمک کن دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند.
یک عاشقانه آرام

یک عاشقانه آرام

خودت را دوست بدار , و کمک کن دیگران نیز خود را بیشتر دوست بدارند.

باران که می آید...

باران که می آید 

تا بجنبی, آب پاکی می ریزد روی تقدیرت 

عشق دارد 

از آن درو ها سلانه سلانه 

با همه بار بندیلش 

می آید تا سرک بکشد لابه لای زندگیت

چشم به هم بزنی 

هوایی ات می کند 

انار نه انگار 

خواستی از روزگار محوش کنی 

تبعیدش کردی ناکجا آباد 

اما 

درست اولین قطره که ببارد 

بر میگردد 

عین بختک خودش را می اندازد روی روزهایت 

دل هم سنگ رو یخت می کند 

دوباره عاشق می شوی 

زیر باران 

می رقصی 

می رقصی 

می رقصی

...

باران که می آید 

دل دیگر سربه راه نیست ...

تقصیر ما نبود !

منتظر نوازش پتک بعد می مانی

چه کوله بار هراسیده ای

شانه های شکسته ات را به دوش می کشد !

را که می افتی

خاطره ی خلوت کردن ها را

خط می زنی

تا در مقابل نابرابری با فریب های عاشقی تلف شوند..


- قندیل می بندد گریه مردی

روی شاخه لهیده ی غرور ...!

کجای این داستان دلداده گی دلگیر شدی

که پاییز ستاره های نقره ای را

به خواب گودال های بی بهار می کشی ؟

تقصیر ما نبود !

دوزیستی قائده ی جانوری بود !

پرواز


گفتی" دوستت دارم " و من ....


به خیابان رفتم...


فضای اتاق ..


برای پرواز..


کافی نبود...



تکرار...


امشب تمام حوصله ام را


در یک کلام کوچک


در تو خلاصه کردم:


ای کاش می شد


یک بار


تنها همین یک بار


تکرار می شدی !


تکرار...

می روم از یادها ... خاطره ها..


از یاد می روم

و اعتماد می کنم به دستهای باد

حالا که رفتنی شده ام ،

بگذار در آغوش باد فرو روم

تا او زودتر مرا از خاطره ها برباید !

تا زودتر مرا از تن یادهای خاکستری بشوید

مرا با خود ببر

و ریشه ی هستی ام

در سرزمینی دروتر بکارد !

سرزمینی که نه یادی دارد

و نه باد رهگذری در آن زوزه می کشد !

دل می دهم به رفتن

بگذار من از هیاهوی خاطره های ناپاک رانده شوم

می خواهم میان نفس های باد ،

خاطره بر دوش خودم را نفس بکشم..!