از یاد می روم
و اعتماد می کنم به دستهای باد
حالا که رفتنی شده ام ،
بگذار در آغوش باد فرو روم
تا او زودتر مرا از خاطره ها برباید !
تا زودتر مرا از تن یادهای خاکستری بشوید
مرا با خود ببر
و ریشه ی هستی ام
در سرزمینی دروتر بکارد !
سرزمینی که نه یادی دارد
و نه باد رهگذری در آن زوزه می کشد !
دل می دهم به رفتن
بگذار من از هیاهوی خاطره های ناپاک رانده شوم
می خواهم میان نفس های باد ،
خاطره بر دوش خودم را نفس بکشم..!
خیلی زیبا بود! واقعا لذت بردم...
مرسی . سپاس از حضور زیبات