-
حس دوست داشتن....
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 01:54
دوستت داشتم مثل دل پیچه های بعد ترک تریاک مثل جواب منفی تست حاملگی توی دست دخترکی 15 ساله مثل رخوت هی قرمز هی سیاه بعد از ارضاء مثل روزی 3785 میلیمتر سیگار کشیدن بعد رفتنت مثل ادامه دادن لواشکی نیم خورده مثل حس عروسکی که از "هرجائی بودن" توی ویترین نجات می یابد دوستت داشتم مثل حس دوست داشتن حالا رفته ای پشت...
-
شب.....
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 01:18
شب وحشیم می کند فکر تن تو وقتی که خواب می کنم تو را در آغوشم چنگیز می شوم برای غارتت از شوق فتح تو شیطان گُل می دهد در گرگ چشمهایم شهوت نفس نفس میزند و تو چون پیچکی میپیچی بر تنم - "حریص نفسهای توام به آتشم بکش خاکسترم کن عشق من" - آه که می کشی داغ می شود تن معاشقه مست می کند صدای تو خیال را تا بکارت سرخ...
-
دیدار....
پنجشنبه 30 شهریورماه سال 1391 00:48
تا دوباره دیدنت این تختخواب را وارونه خواهم خوابید خیانت است به تو سر بر کنار ِخیالت گذاشتن ...
-
باران که می بارد ، باید کسی باشد ...!
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 03:06
باران که می بارد... باید آغوشی باشد... پنجره ی نیمه بازی... موسیقی باران ... بوی خاک ... سرمای هوا... گره ی کور دست ها و پاها... گرمای عریان عاشقی ... صدای تپش قلب ها ... خواب هشیار عصرانه... باران که می بارد... باید کسی باشد....
-
مرگ خاطره...
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 02:32
مدتهاست...!!! تنها چیزی که مرا به یاد تو می اندازد ، طعنه های دیگران است... شاید اگر دیگران نبودند زودتر از اینها برای من مرده بودی....
-
عشق...!
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 02:20
-
تنهایی...
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 02:18
بــــــــاران مــی خـــواهــــم آنـــقــدر شــــدیــــد کــه ؛ مـن و تنــهایی ام را بـشــویـد ببـرد !
-
آخرین سیگار...
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 02:27
تو را٫ با آخرین و تلخ ترین سیگاری که با یاد ت کِشید م ٫ به تَهِ کفش م میسپار م ... ... ... تو لِه شدی٫درست زیرِ پاهای عقل م پایانِ داستانِ این حماقت عاشقانه. سیگارِ " خودم " را روشن میکن م و با قدمهای سنگین م از نعش تو دور میشو م
-
قطره اشکی برای تو ....
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 01:02
چشمانم آبستن شدند از لقاح با نگاه تو بیا ببین این زاده ی من است قطره ی اشکی برای تو
-
i miss you...
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 00:56
-
برای تو ....
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 00:26
برای تو ... برای تو که باران را در پشت پنجره زمزمه می کنی ! برای من ... برای من که در بغض آسمان پنهانم تا زمزمه شوم در لبهای تو ! برای م ا می نویسم ! من تمام هستی ام را آغوشی خواهم ساخت برای پریشانی های گاه و بی گاه تو ! من تمام روحم را آفتابی خواهم کرد برای روزهای زمستانی دل تو ! تو ... لحظه ای با من باش ...!
-
یک بار می توان عاشق شد
یکشنبه 26 شهریورماه سال 1391 00:04
-
من و او ...
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 23:33
ﻧﻴﺎ ﺑﺎﺭاﻥ ... ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اﺵ ﻧﻜﻦ! ﻣﻦ و اﻭ ﻣ ﺎ ﻧﺸﺪﻳﻢ !!! !
-
خسته ام...
شنبه 25 شهریورماه سال 1391 00:03
چای دم کن … خسته ام از تلخی نسکافه ها... چای با عطرِ هِل و گلهای قوری، بهتر است...
-
فراموشی....
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 23:07
همچنان که میرقصی ومیخندی فراموش نکن! مستی گلبرگهایت را مدیون شراب شبنمی وابری که از شوق برای رقصیدن وخندیدنت تا سحر آرام و پیوسته گریسته است
-
نقاش
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 23:00
هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد امشب دلی کشیدم شبیه نیمه سیبی که بخاطر لرزش دستانم در زیر آواری از رنگها ناپدید ماند
-
من و تو ...
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 22:12
من و تو خیلی کارها به دنیا بدهکاریم مثل یک د و نفره... یا چرخ زدن بی دلیل در خیابان ... یا بستنی خوردن در یک روز برفی ...! حتی ... مریض شدن و گلو درد به خاطر بستنی روز برفی ..! ببین...! من و تو خیلی کار داریم ... من و تو حتی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم ....
-
آزار...
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 21:40
آزارم می دهی به عمد .... اما آنقدر خسته ام ، آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است....
-
عادت
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 21:01
عادت کرده ام به طعم قهوه به آدم های پشت پنجره ی کافه به دست هایی که می روند آدم هایی که نمی مانند ...
-
لبخندی شبیه ...
جمعه 24 شهریورماه سال 1391 20:49
چه ساده می شود گریست..!! وقتی که .... سیب می گویی.. و شبیه بغض می شود ... لبخندت....
-
سکوت ...
پنجشنبه 23 شهریورماه سال 1391 01:17
گاهی اوقات سکوت هم حرفایی برای گفتن دارد اگر مخاطب خاصی در کار باشد ....
-
دلتنگی...
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 23:26
ببینمت ... گونه هایت خیس است ... باز با رفیق نابابت نامش چه بود ؟ قدم زدی ؟ باز با" باران " قدم زدی ؟ هزار بار گفتم باران رفیق خوبی نیست برای تنهایی ها همدم خوبی نیست برای دردها فقط دلتنگی هایت را خیس خیس و خیس تر می کند ....
-
با هم بودن ....
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 23:10
باهم بودن را مزه مزه نکنید ... با هم بودن را باید حس کنید.. با " هم " نه با " همه " ...
-
من و خیال تو ...
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 21:54
من و خیال تو .... موسیقی ملایم... رویا.... پرواز... چشمهایم را بسته ام .. لبخندی نشسته بر کنج لبانم شاید رهگذران دیوانه پندارند آنها بی خیال نگاه و پندار آنها من دوست دارم به تو فکر کنم
-
باران
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 21:33
دیر باریدی باران... من مدتهاست ... در حجم نبودن کسی ... خشکیدم....
-
دلگیرم...
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 20:04
دلم ... نگرفته از اینکه ... رفته ای .. دل گیرم از همه دوست داشتن هایی .. که گفتی ... اما نداشتی....
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 19:55
کوچک بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم اکنون که بزرگیم چه دل تنگیم کاش دل هامون به بزرگی بچگی بود کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش را از نگاهش می توان خواند کاش برای حرف زدن نیاز به صحبت کردن نداشتیم کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود کاش قلب ها در چهره بود اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد و دل خوش کرده ایم که سکوت...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 16:27
گاهی شاید لازم باشد از یاد ببریم یاد آنهایی را که با بودنشان ، بودنمان را به بازی گرفتند.... .....
-
باران
چهارشنبه 22 شهریورماه سال 1391 15:25
دلم باران می خواهد بارانی آرام... اما طولانی تا دست در دست قطره هایش و پا به پای نمناکی اش تمام کوچه باغ ها را با پاهایی برهنه قدم زنم و زیر لب با لحن سبز باران زمزمه کنم دعاهای بارانی ام را من بغض می کنم آسمان ببارد آسمان بغض کند من اشک ریزم آنگاه هردو آرام شویم
-
بوی سیگار
سهشنبه 21 شهریورماه سال 1391 22:00
بوی سیگارم اذیتت میکرد،،،،گفتی نکش!!! وحالا یادوارههای عطر تنت آزارم میدهد. کدام را نکشم؟؟!!! آه،،، ...انتظار،،، و یا عذاب!!!