دوستت داشتم
مثل دل پیچه های بعد ترک تریاک
مثل جواب منفی تست حاملگی توی دست دخترکی 15 ساله
مثل رخوت هی قرمز هی سیاه بعد از ارضاء
مثل روزی 3785 میلیمتر سیگار کشیدن بعد رفتنت
مثل ادامه دادن لواشکی نیم خورده
مثل حس عروسکی که از "هرجائی بودن" توی ویترین نجات می یابد
دوستت داشتم
مثل حس دوست داشتن
حالا رفته ای پشت ویترین
کنار عروسکهای هرجائی لم داده ای
ومن دامن هر رهگذری را که می کشم
شب
وحشیم می کند
فکر تن تو
وقتی که خواب می کنم تو را در آغوشم
چنگیز می شوم برای غارتت
از شوق فتح تو
شیطان گُل می دهد
در گرگ چشمهایم
شهوت نفس نفس میزند
و تو چون پیچکی
میپیچی بر تنم
- "حریص نفسهای توام
به آتشم بکش
خاکسترم کن عشق من" -
آه که می کشی
داغ می شود تن معاشقه
مست می کند صدای تو خیال را
تا بکارت سرخ صبح
صبح بی شرف
صبح بی شرف که یادمان می آورد
چقدر دوریم
دور از هم ...
باران که می بارد...
باید آغوشی باشد...
پنجره ی نیمه بازی...
موسیقی باران...
بوی خاک...
سرمای هوا...
تو را٫
با آخرین و تلخ ترین سیگاری که با یادت کِشیدم٫
به تَهِ کفشم میسپارم...
... ...
فراموش نکن!
مستی گلبرگهایت را مدیون شراب شبنمی
وابری که از شوق
برای رقصیدن وخندیدنت
تا سحر
آرام و پیوسته
گریسته است
هیچ وقت نقاش خوبی نخواهم شد
امشب دلی کشیدم
شبیه نیمه سیبی
که بخاطر لرزش دستانم
در زیر آواری از رنگها
ناپدید ماند
من و تو خیلی کارها به دنیا بدهکاریم
مثل یک دونفره...
یا چرخ زدن بی دلیل در خیابان ...
یا بستنی خوردن در یک روز برفی ...!
حتی ...
مریض شدن و گلو درد به خاطر بستنی روز برفی ..!
ببین...!
من و تو خیلی کار داریم ...
من و تو حتی آشناییمان را به دنیا بدهکاریم ....
آزارم می دهی
به عمد ....
اما آنقدر خسته ام ،
آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم
حتی
دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است....
عادت کرده ام
به طعم قهوه
به آدم های پشت پنجره ی کافه
به دست هایی که می روند
آدم هایی که نمی مانند ...