...
..
بانو !
اگر کلاهم را از سر بردارم
و دستان خسته ام در جیب هایم باشند
و اگر شما اشک هایم را
و التماس چشم هایم را
ندیده بگیرید
پس بچه ای خواهی یافت
که هر بار نگاهش می کنید
سرخ می شود
و بی هیچ حرفی
انگار دیرش شده باشد
تا سر کوچه
می دود
و می دود
و می دود
و پشت اولین دیوار
زانو میزند
و قلبش می تپد
و می تپد
و می تپد
بانو !
با پسر بچه ای چنین شرمگین که در من زندگی می کند
چگونه اعتراف کنم
که دوستت دارم؟
زیبا بود....
سلام
مرسی از حضورت
پیروز و سربلند باشی در پناه حق
کلا اعتراف کردن کار خیلی سختیه
آره گاهی سخته .. اما باید اعتراف کرد به دوست داشتن