تو
منهای نگاه مستقیمت , یعنی
هزاران قوس در هم تنیده که از سینه ات سر کشیده اند
هزاران گردنه در کندوان باران خورده گیسوانت ...
تو.... منهای مستقیم هایت
یعنی شعور منحنی ها حوالی هر شش در چهاری که رخ می دهی
تو منهای نگاهت , هر صراطی را از مستقیم پشیمان می کنی
من لنز را زمین می گذارم..
تو از سر به زیر ها دست می کشی
و جای اتفاق ها
به من , رخ می دهی...