تو رفته ای
اما هر روز خیالت
راس همان ساعت همیشگی
به دنبالم می آید
و همچون تو
خبر می دهد که رسیده است
امروز هم
چشمم به ساعت است
تا عقربه هایش به روی 12 بایستد
انگار آسمان هم امروز بی قرار است
انگار قرار است ببارد
همچون قرار دیشب ما
همچون شب بارانی من
یادم باشد چتر بردارم
اما....
یاد آن شعر افتادم
چتر برای چه ؟
خیال که خیس نمی شود ...
سلام.خیلی قشنگ بود
مرسی از حضورت
مرسی.قشنگ بود
مرسی از حضورت دوست عزیز
خیال برای من در راس زندگیه اگه این جوری باشه من زنده نیستم که بخوام زندگی کنم....
چرا تعجب کردی؟؟؟ راست می گم خوب
تعجب نکردم کهههه ،،