خیر پیش بگو
و راهی کن
مسافری را که
از همان اول هم بی تابی رفتن
چشمانش را تار کرده بود
لابد می گویی خوش خیالی...
کجا چشمان تارش معلوم بود
می گویم
آری !
می گویم
شرم عاشقی نبود در نگاهش ؟
از همان شرم هایی که سرش را پایین بیندازد و بگوید
ببخش مرا ! تاب و توان ... هوش دل می برد
بیش از ثانیه ای در چشمانش خیره شدن..
می گویی
نه ! نگاهم می کرد شاید حتی دقیقه ای هم می شد
می خندید باز هم نگاهم می کرد
می گویم
پس هراسی نداشته از چشمانت..
پس ماندنی نبوده !
گوشت را بیاور
ع.ا.ش.ق . نبوده.....
سر قرار عاشقی همیشه دیر کرد اما برای رفتن عجب شتاب میکند
پس گوشت را بیاور ..
او ع ، ا ، ش ، ق ، نبوده..
آنگاه که ابراهیم، اسماعیل را به قربانگاه عشق برد
این ذات اقدس الهی بود که جلوه گر شد.
این عشق آموختنی است
عید سعید قربان مبارک . . .
عید شما هم مبارک باشه علی جان
سلام عیدتون مبارک باشه داداش نیما
سلام نوشین عزیز ، دوست همیشه همراه
عید شما هم مبارک ،
در یــــــــــک لــــــحظه... زنـــــــــدگی تو از دســـــــــــت می رود،
وقتی کســــــــــــی که هستــــــــــــیِ تـــــــــوست ....مـــــــــــی رود....
سلام باران جان
مرسی از متن زیباتون
سلام.قشنگ بود
سلام ، مرسی
عاشق نبوده/....
به عاشقانه ی آرام خوش امدید