چه می شود حوالی عقربه های عاصی
که سرسپرده روزمرگی اند
برای تنوع هم که شده ,,
یا برای رفع خستگی
تنها برای ساعتی ,,
هیچ ساعتی تن به اجبار باطری ها نمی دادند
تا در پس ایست قلبی ثانیه شمارها
هیچ تکراری در رگ دقیقه شمارها خون نمی شد
تا قرار از قبل تعیین شده همه اتفاق های بودار , کنسل شوند
حس تجاوز به عنف
پشت هم آغوشی های مکرر تیک تاک ها
در آبروی نداشته سرنوشتی شوم
چیزی جز تولد کودکی به نام تحقیر در تار پود من نیست ,,,
..
چاره ای نیست
در هجوم بن بست زمان
باید با ساعت هایی کنار آمد
که در یک انارشیسم بی وقفه
قیافه حق به جانب دیسیپلین به خود می گیرند
تا سرنوشتی هولناک را بالای سر خواب زندگی ات ..کوک کنند ..
فاش می گویم
من نه از عقربه های این ساعت دل پری دارم
نه از حکمت زندگی چیزی می دانم
تمام وحشت من از اتفاق های خوبیست
که پاره تن سرنوشت من نیست ..
من از پالام پلوم پلیچ میان فرصت ها
در بازی اجبار ها می ترسم ........
خیلی قشنگ بود
سپاس از حضورتون
مخم هنگید برای چند لحظه.....
حالا خوبی ؟